سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاد خدا، لذّت دوستداران [ خدا ] است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :13
کل بازدید :27396
تعداد کل یاداشته ها : 80
04/3/19
1:16 ص

 شگردهایی برای عکاسی در پاییز         

 

 

پاییز، بهار دوم است!  
وقتی که هر برگ، گلی است خوش رنگ و زیبا.

یکی از بهترین فصول  برای عکاسی، پاییز است. تنوع و جذابیت صحنه های پاییزی آنقدر زیاد است که کمتر کسی است که وسوسه نشود تا یک سری عکس پاییزی بگیرد.

در صورتی که به یک سری نکات توجه کنیم، می توانیم عکسهای فوق العاده ای از پاییز بگیریم. مهمترین شاخصه عکسهای پاییزی، رنگ و نور آنهاست. کلا عکسی که رنگ های زنده داشته باشد ارزشمند است ولی در مورد عکسهای پاییزی، رنگ اهیمت بیشتری پیدا می کند. در این مطلب سعی شده است تا یک سری از تجربیات شخصی ام در رابطه با عکاسی در فصل پاییز به طور خلاصه آورده شود.

  • در هر زمانی از روز می توان سوژه های خوب پاییزی را پیدا کرد و از آنها عکاسی کرد. لیکن بهترین زمان برای عکاسی در پاییز صبح (بعد از طلوع خورشید) و نزدیک غروب است. حتما عبارت “ساعت های طلایی” را شنیده اید. این ساعت ها شرایط نوری بسیار مناسب است و مایل تابیدن نور خورشید طول موج نوری ایجاد می کند که همه رنگ ها را گرم می کند. رنگهای قرمز و طلایی در این ساعت ها بسیار خوب ثبت می شوند.
  • استفاده از فیلتر پولاریزه بسیار مفید خواهد بود و رنگهای قوی و موثری ثبت خواهند شد. معمولا از فیلتر پولاریزه برای ثبت رنگ آبی آسمان استفاده می شود، ولی استفاده از آن در عکسهای پاییزی نیز بسیار موثر است.
  • دیافراگم بسته، یکی از شگردهایی است که برای بدست آوردن رنگهای قوی استفاده می شود. از شماره های بزرگ F-Stopاستفاده کنید و زمان نور دهی را بالا ببرید.
  • از ISO بسیار پایین استفاده کنید و از حساسیت های بالا پرهیز کنید. هرچه حساسیت پایین تر باشد رنگها بهتر ثبت می شوند. این مورد خیلی جاها جواب می دهد.
  • یک یا دو استپ نور را کمتر ثبت کنید. سعی کنید یک یا دو استپ نور را از آنچه به نظر می رسد کمتر ثبت کنید. در خیلی مواقع این کار باعث می شود تا کنتراست نوری خوبی ثبت می شود، رنگ ها نیز جا افتاده تر شوند. بعدا در صورتی که لازم باشد می توان در نرم افزار کمی کار را روشن کرد.
  • تراز سفیدی (White Balance) در دوربین های دیجیتال بسیار مهم است. کافی است با کمی دقت و انتخاب حالت درست به هدف مورد نظر رسید. استفاده از مد “هوای ابری” (Cloudy) در پاییز، رنگها را می کند (لازم نیست که حتما هوا ابری باشد). همچنین می توان در نرم افزارهای RAW Processor کلوین را بالا برد تا گرمی رنگها تقویت شود. البته باید دقت کرد که در این کار زیاده روی نشود وگرنه رنگها غیر واقعی به نظر می رسند. در دوربین های فیلمی، به جای تراز سفیدی(White Balance) ، از فیلترهای مختلف برای بدست آوردن محیط های رنگی مختلف استفاده می شود.
  • حتما پشت به خورشید عکاسی کنید. عکاسی رو به خورشید باعث می شود تا حالت ضد نور ایجاد شود و کنترل نور بسیار مشکل می شود، رنگها ضعیف می شوند و همچنین تابش نور خورشید در لنز (lens flare) از کیفیت کار می کاهد. در صورتی که رو به خورشید عکس میگیرید از هود لنز استفاده کنید.
  • استفاده از سه پایه را در الویت کار قرار دهید. اگر در عکاسی از صحنه های پاییزی موارد فوق را اجرا می کنید حتما به سه پایه نیاز دارید. برخی از تکنیک های بیان شده در بالا باعث می شوند تا از سرعت ثبت پایین تری استفاده شود و بدون سه پایه کار کمی سخت می شود. ضمن اینکه در هوای بارانی، حفاظت دوربین در مقابل باران راحت تر است و با استفاده از چتر یا یک پوشش ضد آب راحت تر می توان عکاسی کرد.
  • سعی کنید به دنبال کنتراست های رنگی بگردید، مثل تقابل رنگ آبی آسمان با قرمز و طلایی و یا سبزی چمن ها با زردی و قرمزی برگها.
  • همیشه به دنبال ثبت کل منظره نباشید، هر یک از برگ ها می توانند سوژه خوبی برای تهیه عکسی با زاویه بسته (Close up) باشند. بافت ها و جزییات در پاییز سوژه های بسیار خوبی هستند.    

      توسط: نسرین خسروی


  
  

هفت علت مهمی که همیشه مانع خلاقیت شماست

 

یا تا به حال در شرایطی بوده اید که به خودتان بگویید «من هر چه قدر تلاش کنم باز هم موفق نخواهم شد؟» وقتی همیشه با وجود تلاش فراوان شکست بخورید یعنی یک جای کارتان از ریشه خراب است. یکی از این «جا های کار» قوه خلاقیت است! اگر در هر کاری هیچ خلاقیتی از خود نشان ندهید در آن کار موفق نخواهید بود.

هر عنوانی که داشته باشید در کارتان به خلاقیت نیاز دارید پس منتظر معجزه نباشید و از همین حالا با همین مطلب دوران خلاقیت و موفقیت در زندگی تان را شروع کنید ، روی علت های زیر دقیق فکر کنید. هر کدام که راجع به شما صادق است را به خاطر بسپارید و در طی زمان مرحله به مرحله راه حل های آن را کشف کرده و سعی کنید حلش کنید.

 

? علت 1: شما به کار خود علاقه ندارید

 

این مشکل را خیلی از افراد دارند. همیشه دوست داشته اید طراح اتومبیل شوید اما چشم به هم زده اید و می بینید آن چه دارید فوق لیسانس مهندسی نساجی است و نزدیک سی سال سن!

خوب در این شرایط نمی شود انتظار داشت شما صبح به صبح با ایده های نابی در رابطه با نساجی از خواب برخیزید و با شوق و ذوق سر کار روید. از من انتظار نداشته باشید راه حل دقیق را جلوی پای شما بگذارم چون هیچ کس به خوبی خودتان نمی تواند برای آینده تصمیم گیری کند اما در این حد بگویم که یا باید سراغ طراحی اتومبیل بروید یا باید به نساجی علاقه مند شوید.

«من حتی یک روز هم در زندگی ام کار نکردم ، آنها همش تفریح بود.» (ادیسون)

 

علت 2: شما امور مهم از غیر مهم را به خوبی تشخیص نمی دهید

 

مشغول بودن به معنی مفید بودن نیست. اینکه شما از شش صبح تا نه شب سر کار هستید تضمینی برای موفقیت شما نیست. وقتی ساعت کاری تان به بحث راجع به فوتبال و ناهار و نماز و جوک و اسم ام اس و بلوتوث و… خلاصه می شود نتیجه هم مشخص است. موقعی انتظار نتیجه خوب داشته باشید که واقعآ کار کنید. حتی اگر یک ساعت کار مفید انجام دهید نتیجه آن را خواهید دید اما صرفآ سر کار رفتن نتیجه خوب به همراه نخواهد داشت.

«مشغول بودن همیشه به معنی مفید بودن نیست، کار واقعی وقتی مشخص می‌شود که نتیجه خوبی بدهد و برای گرفتن نتیجه خوب چیزهایی از قبیل برنامه‌ریزی، هماهنگی، ذکاوت، شجاعت و… لازم است. با تظاهر کردن چیزی درست نمی‌شود.» (ادیسون)

 

 

 

? علت 3: شما خیلی زود دلسرد می شوید

 

امروز با شوق و ذوق راجع به ایده جدید تان با همه بحث می کنید و فردا به همه می گویید« ایده مسخره ای بود فایده نداشت ، یه فکر دیگه کردم….»

در این حالت یا راه درست فکر کردن و تصمیم گرفتن را بلد نیستید یا زود دلسرد می شوید. به جای اینکه هر روز یک ایده جدید بدهید ماهی یک ایده را عملی کنید. از میان فکر های تان بهترین را انتخاب کنید و روی آن وقت بگذارید و با پشتکار جلو بروید.

«من هزاران بار شکست نخوردم! بلکه هزاران راهی را یاد گرفتم که به درست شدن یک لامپ ختم نمی شد.» (ادیسون)

 

 

علت 4: شما اشتباهات خود را زود فراموش می کنید

 

همه ما اشتباه می کنیم ، هیچ شک و ایرادی هم به این وارد نیست و این کاملآ طبیعت انسان است. اما اینکه هر دفعه اشتباه قبلی تان را از یاد ببرید و دوباره آن را تکرار کنید به هیچ وجه قابل قبول نیست. وقتی اشتباهی می کنید به خود بگویید این برایم درس خوبی شد که دیگه هرگز این اشتباه را تکرار نکنم و این را به خاطر بسپارید.

 

 

? علت 5: شما به کار کردن عادت ندارید

 

اگر همیشه عادت داشته اید از نه صبح تا پنج عصر بنشینید پشت میز و امضا یا مهر بزنید انتظار نداشته باشید در کار جدید تان خلاقیت فوق العاده ای داشته باشید. یک شبه هیچ چیز عوض نخواهد شد پس فقط به کاری که می کنید ایمان داشته باشید و با پشتکار و صبر جلو بروید.

«صبر و شکیبایی کلید موفقیت است فقط باید به آن ایمان داشته باشید.» (ادیسون)

 

 

? علت 6: شما وقفه زیادی بین کار ها می اندازید

 

اصلآ و ابدآ مشکلی با یک استراحت و تفریح به موقع نیست اما باید همیشه به یاد داشته باشید چه موقع هر چیزی کافی است و برای انجام دادن آن چه به نفع تان است اراده داشته باشید.

 

 

 

? علت 7: شما شیوه زندگی (Lifestyle) ناسالمی دارید

 

Lifestyle یا «شیوه زندگی» و Healthy یا «سالم» از جمله کلماتی است که ایرانی ها عمومآ به کار نمی برند و حتی یه جورایی معادل دقیقی هم برای آنها در فارسی نداریم چون معنی ای که Lifestyle یا Healthy در انگلیسی می دهد عینآ همان مفهوم در کلمات «شیوه زندگی» و «سالم» را نمی رساند. 

 

منظورم اینجا از شیوه زندگی نا سالم چیه؟

این که شب مسواک نزده (باور کنید!) جلوی تلویزیون روشن خوابتان ببره و صبح با صدای زنگ وحشتناک ساعت تان از خواب بپرید و صبحانه نخورده در حالی که لی لی کنان در حالی که سعی دارید همین طور که می دوید بند کفشتان را هم ببندید از خانه بیرون بزنید! باور بکنید یا نه ! «شیوه زندگی» یکی از مهم ترین عوامل موفقیت شماست. پس به زندگی تان نظم و ترتیب دهید و آن را درست مدیریت کنید.


  
  

چهار تفاوت گرافیک و نقاشی  

 

 

 

 

1) تفاوت اول، هنر و رسانه است. نقاشی عموما زیرمجموعه هنر است که این هنر شدت و ضعف دارد اما گرافیک همیشه هنر نیست. گاهی هم تبدیل به رسانه میشود ؛ مثل وقتی که در خدمت تبلیغات (تجاری، فرهنگی و سیاسی) قرار میگیرد. البته گاهی هم تلفیقی از هنر و رسانه است. درست مثل زمانی که در خدمت رسانه ها (چاپی، الکترونیکی، دیجیتالی و سایر) قرار میگیرد. بطور کلی آنگاه که هنر مطلق است garphic art و وقتی که رسانه و یا تلفیقی از رسانه و هنر است graphic design نامیده میشود. در پستهای بعدی راجع به این موضوع بیشتر خواهم گفت.



2) تفاوت دوم، برقراری ارتباط را شامل میشود. در مواجهه با نقاشی، وظیفه برقراری ارتباط به عهده مخاطب است و اوست که باید تلاش کند تا با اثر هنرمند نقاش ارتباط برقرار کند. اما در گرافیک برعکس است و وظیفه برقراری ارتباط بر دوش خود اثر گرافیک نهاده شده یعنی اثر گرافیکی، بایستی تلاش کند تا مخاطب را به طرف خودش جذب کند نه اینکه مخاطب زور بزند تا محتوای اثر گرافیک را درک کند.



3) تفاوت سوم را به شخصی و غیرشخصی بودن این دو اختصاص میدهم. "اثر" نقاشی کاملا شخصی است و گویای حرف و فکر هنرمند نقاش است بدون در نظر گرفتن مخاطب. از این رواست که میگوییم او میتواند چنین تصور کند : خورشید؛ مثلث سبز ، زمین و صحرا ؛ آبی و آسمان ؛ قرمز چهارخانه با گلهای درشت صورتی (!!) . ولی در "اثر" گرافیک تقریبا چنین تصوراتی شدنی نیست (بحث تصویرسازی در گرافیک، چیز دیگری است). چرا که گرافیک "شخصی" نیست و میخواهد ارتباط برقرار کند یعنی بایستی مخاطب را در نظر بگیرد. اثری که در طراحی و تولید آن، مخاطب نقشی نداشته باشد نمیتواند "اثر" گرافیکی موفقی باشد.



4) تفاوت چهارم را تقریبا همه میدانند. نقاشی تکثیر نمیشود حداقل با هدف تکثیر، ارائه نمیشود. اما گرافیک براساس تکثیر، طراحی و تولید میشود. واضح است که منظور از تکثیر، تمام گونه های آن است

 (چاپ، فیلمهای اپتیک، فیلمهای مگنت، امواج الکترونیکی و . . . ) .آثار تک نسخه ای در گرافیک جایگاهی ندارند چرا که هدف برقراری ارتباط را، عملیاتی نمیکنند. متاسفانه بی توجهی به این مسئله هم باعث شده که این روزها، گرافیک به سمت نمایشگاهی و جشنواره ای شدن پیش برود.


  
  

 

   کانسپچوال آرت(هنر مفهومی) Conceptual Art

 

 

«هنر مفهومی» دستاوردی از آوانگاردگرایی در هنر مدرن است. در جریان گرایشات مدرنیسم، اکثر نقاشان مدرنیسم در زمینه مجسمه سازی، ماتریال شناسی، گرافیک و حتی انیمیشن و سینما تجربه هایی کسب کردند و در نهایت آثاری مفهومی را ارائه دادند که تاثیرات مشترکی از تمام شاخه های  

 

 

 هنری داشت.اگرچه آغازگران این گرایش را به هنرمندان آمریکایی انگلیسی دهه ?? و ?? همچون جوزف کاسوت، لارنس وینر، استنلی براون و... مربوط می دانند ولی باید گفت که هر اثر هنری باید دارای مفهوم باشد. مفهومی که فرای ظاهر و صورت اثر بوده و ارائه معنا می کند. القای معنا در هنر مفهومی ممکن است شخصی باشد، چه برای هنرمند و چه برای مخاطب و چه در عنوان اثر و چه در ارائه آن. این قسمتی از اندیشه جهانی شدن هنر است و در جستجوی مفهوم برای مخاطب عام. 

چرا که مخاطب بر خلاف هنر کلاسیک و اندیشه هنر برای هنر، اگر چه برای اثر هنری قائم به ذات بودن را می پذیرد، ولی در اندیشه این هنر (مفهوم گرایی) با اثر هنری ارتباط و درگیری شخصی پیدا کرده و خود را در اثر یافته ومعنای شخصی ای از آن پیدا می کند که با تمام داشته های روحی و ذهنی و شخصیتی او همسو است. به عبارتی دیگر مخاطب با خالق اثر رابطه برقرار نمی کند، بلکه با خود اثر مرتبط شده و خود را در آن می یابد. گویی مخاطب جزئی از اثر بوده و اثر بدون حضور وی ناقص است. چرا که بنا بر اندیشه معاصر هنر، هنری که درک نگردد و ارتباط برقرار نکند، کامل نیست. همانطور که بیان شد هر اثر هنری باید حاوی یک مفهوم باشد، ولی نامگذاری هنر مفهومی به دلیل ارجعیت معنا بر تصویر اثر و گاهی موضوع بر اثر و در مواردی فقط ارائه اندیشه خارج از هر فرم و ساختاری است. از سوی دیگر پیرامون «گرافیک محیطی» باید گفت تاریخ مشخصی برای پیدایش این شاخه از هنر به صورت مستقل وجود ندارد.گرافیک محیطی یک سبک نیست، بلکه یک فرآورده و نتیجه است. فرآورده هنرهای تجسمی که با فنون دیگر در آمیخت و امروزه نیز از هنر مفهومی تاثیر پذیرفت.  

چرا که گرافیک محیطی نیز زاده تمام جریانات مدرنیسم در هنر و پیدایش گرافیک دو بعدی است. به تفسیری می توان پیشینه گرافیک محیطی را به دیوارنگاره های انسانهای اولیه مربوط ساخت. از همان زمانی که انسان سعی در هماهنگی و حتی چیره شدن بر پدیده های محیط در پیرامون خود را داشت. از همان زمان که انسان محلی برای ثبات و زندگی خود در نظر گرفت برای ارتباط پیدا کردن بیشتر با محیط و شناخت بیشتر آن و پیدا کردن یک تعریف برای حضور خود در محیط به آراستن آن پرداخت و به مرور زمان با کلنجار بیشتری در محیط سعی در دست یافتن به سهولت بیشتر برای زندگی داشت. حتی مفهوم گرایی در آثار انسان های اولیه نیز قابل بررسی است. همانطور که سرنوشت گرافیک را نقاشان قرن ?? و ?? میلادی رقم زدند، شاید بتوان گفت که گرافیک محیطی نتیجه گرایشات چند رسانه ای و مفهومی فعالیت هنرمندان همین دوره هاست. اولین تابلوهای مغازه ها، سردر فروشگاه ها و تابلوهای راهنمایی که به قصد اطلاع رسانی محض، بدون خلاقیت و اندیشه هنری ساخته شده اند و تاریخی نامشخص ولی بسیار دورتر از تاریخ شروع گرایشات هنر مفهومی دارند نشان می دهد که گرافیک محیطی قدمتی بسیار دارد. در نتیجه این طور استنباط می شود که گرافیک محیطی زاده هنر مفهومی نیست ولی هنر مفهومی تاثیرات زیادی در عصر حاضر بر آن داشته است. نقطه مشترک گرافیک محیطی و هنر مفهومی، حضور مستمر مخاطب در اثر است. 

همانطور که در هنر مفهومی مخاطب به درک می رسد، قصد گرافیک محیطی در فضای حاضر ایجاد سهولت در درک وی است. به نوعی هنرمند مفهوم گرا و طراح گرافیست همیشه به دو عامل اثرگذار توجه می کنند و برای آن راهکار می یابند نخست، محیط و سپس مخاطب. اگر در هنر مفهومی، هنرمند سعی می کند که مخاطب را به امری شخصی و یا حتی عمومی راهنمایی کند و به نوعی در هنر مفهومی، فضای هنرمند بر مخاطب احاطه می گردد، در گرافیک محیطی نیز مخاطب در این فضا حضور پیدا کرده و تاثیرات روحی و روانی ای از محیط دریافت می کند؛ تاثیراتی که قصد طراح گرافیک محیطی آن فضا بوده تا بر مخاطب وارد گردد و در فضا و این محیط مطابق هدف هدایت شود. نکته مشترک دیگر هنر مفهومی و گرافیک محیطی چند رسانه ای بودن آن و نداشتن محدودیت در بکارگیری ماتریال، سلیقه، نگرش و اجرا است.


در هر دو می توان از انواع راهکارها استفاده کرد. همانطور که در آثار مفهومی وقتی یک اثر در محیطی باز خلق می شود تا طبیعت نیز از عناصرتاثیرگذار بر آن باشد، به نوع و جنس و شیوه اجرای آن اهمیت داده می شود تا هدف و نگرش هنرمند را به سرمنزل خود برساند در گرافیک محیطی نیز این مهم نیز مد نظر قرار می گیرد. نقاط مشترک در هنر مفهومی و گرافیک محیطی به حدی است که گاهی نمی توان این دو را از هم تمیز داده و به نوعی همانطور که یک اثر، مفهوم گرایی خود را حفظ کرده، به دلیل دائمی بودن آن اثر در محیط، خود به عنوان گرافیک محیطی یاد می شود و تنها با درک هدف و اندیشه خالق اثر و نوع کاربرد آن، این تفاوت درک شده و مشخص می شود که اثر، گرافیک محیطی است یا یک اثر مفهومی. شاید یکی از نکاتی که باعث جداسازی این دو مقوله از هم گردد استمرار اثر در فضا ومحیط خود است.    

معمولا ولی نه به صورت همیشگی ،آثار مفهومی با اندیشه صرفا نمایش در زمانی محدود بر پا می شود در حالیکه گرافیک محیطی بصورت دائمی و مختص همان محیط طراحی می شود. این در حالی است که آثار بسیاری به عنوان هنر مفهومی ارائه گردیده است که برای محیطی خاص و به صورتی دائمی همیشه برپاست و تمام خصوصیات گرافیک محیطی را داراست. تفاوت دیگر گرافیک مفهومی و هنر مفهومی، «سفارش» است. طراح گرافیک محیطی معمولا بر اساس سفارش و دیدگاه سفارش دهنده خود دست به خلق می زند، این در حالی است که اکثر آثار هنر مفهومی بر اساس درگیری ذهنی و انتقادی هنرمندان کانسپچوال خلق گشته اند، نه بر اساس سفارش. از سوی دیگر اگر در هنر مفهومی ایده و مفهوم اولویت دارد، در گرافیک محیطی سهولت و سرعت در درک این ایده و مفهوم توسط مخاطب بسیار اهمیت دارد.
شاید یک اثر مفهومی برای مخاطبین متفاوت درک متفاوتی ایجاد کند، چه بسا که این درک بسته به طراح آن به سرعت و سهولت نیز صورت نگیرد، ولی در گرافیک محیطی اندیشه طراح عمدتاً با قصد اشتراک درک در تمام مخاطبین و در عین حال با قصد سرعت بخشیدن به رفتار آنها و ایجاد سهولت در آنها صورت می پذیرد و به نوعی کاربردی تر است. ساختار هنر امروز بی حد و مرز است و تقسیم آن از طریق تفاوت در گرایشات هنری و سبک در تکنیک و نحوه ارائه اثر اشتباه است. امروز تشخیص فاصله بین نقاشی با گرافیک، مجسمه با معماری و... امری بسیار مشکل است. امروزه یک نقاشی به سرعت یک پوستر اطلاع رسانی می کند. یا یک ساختمان مسکونی از بیرون خصوصیات یک مجسمه در فضای مشخص شده خود را کسب می کند. چرا که مفهوم و اندیشه و تنوع نگرش در هنر و مقوله زندگی همه اینها را در هم تنیده است.


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >